زلف یار
زلف یار
شفق رنگش به رنگ زلف یار است
دلم در بند زلفش بیقرار است
به هر سازی برقصاند دلم را
گهی مشکین که همچون شام تار است
پریشان کرده مو مواج وپرچین
که طفل دل زعشقش زار زار است
کمند آسا مرادر دام کرده
نمی دانم چه رسم روزگار است ؟
به پشت گیسوان رخ کرده پنهان
چو مه در پشت ابر نوبهار است
نظام هر دو زلفش صف کشیده
به رویش حلقه حلقه تیر بار است
ولی دستش چنان نرم ولطیف است
که برگ گل به نزدش همچو خار است
فرو پاشیده عطر گل به رویش
خودش گل درمیان لاله زار است
فکنده حسرتش آتش به جانم
کریمی از فراقش داغ دار است
کریمی سرچشمه 95/3/2
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |